اندیشگاه مدیریت

مروری بر کتاب «چیستی علم»، آلن اف چالمرز

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۰۰ ق.ظ

کتاب «چیستی علم؛ درآمدی بر مکاتب علم‌شناسی فلسفی» نوشته آلن اف چالمرز به عنوان یکی از کتب اصلی فلسفه علم در رشته‌های گروه مدیریت، توسط دکتر سعید زیباکلام به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات سمت به چاپ رسیده است. در این بخش مروری گذرا بر بخش‌های مختلف کتاب از نسخه چاپ نهم (۱۳۸۷) ارائه شده است.


مقدمه

در عصر جدید به علم ارج بسیار گذاشته می‌شود. ظاهراً عموم چنین می‌پندارند که علم و روش‌هایش دارای خصوصیاتی ویژه است. اما به راستی اگر علم چنین ویژگی‌هایی دارد، آنها کدامند؟ روش علمی چیست که به حسب ادعا به نتایج خصوصاً ممتاز و قابل اتکا منجر می‌شود؟ (ص. 6)

اینکه بسیاری از حوزه‌های مطالعاتی مانند علوم اجتماعی و علوم سیاسی را حامیانشان علم می‌خوانند از این روست که تلویحاً فهمانده شود روش‌های مورد استفاده به همان اندازه وثیق و به همان میزان ثمربخش است که علم با سابقه‌ای همچون فیزیک (صص. 6 و 7). کسانی که خود را در این قبیل رشته‌ها دانشمند می‌خوانند، اغلب خود را پیرو روش تجربی فیزیک می‌دانند. اما این تلقی از علم اشتباه است و در فصول آغازین این کتاب مورد بحث قرار گرفته است (ص. 7). تحولات جدید در فلسفه علم، مشکلات اساسی این دیدگاه را که علم بر بنیاد مطمئنی، که از طریق مشاهده و آزمایش به دست آمده، استوار است، و نیز اینکه نوعی شیوه استنباط وجود دارد که به مدد آن می‌توان به نحو متقنی نظریه‌های علمی را از آن بنیاد اخذ نمود، مشخص و آشکار کرده است. اصولاً هیچ روشی که بتواند صدق و یا حتی صدق احتمالی نظریه‌های علمی را ثابت کند وجود ندارد (ص. 8).

یکی از پیامدهای درک این نکته که نظریه‌های علمی قابل ابطال و یا اثبات قطعی نیستند، و این‌که بازسازی و تبیین فلاسفه به آنچه واقعاً در علم روی می‌دهد شباهت کمی دارد، کنار گذاشتن این فکر است که علم یک فعالیت عقلانی است که مطابق روش یا روش‌های خاصی عمل می‌کند (ص. 8).

هدف این کتاب دنبال کردن تحولات و پیشرفت‌های اخیر است با توضیح هرچه روشن‌تر و ساده‌تر بعضی از نظریه‌های جدید راجع به ماهیت علم، و در نهایت، پیشنهاد پاره‌ای اصلاحات برای آنها (ص. 10).


فصل اول: استقراءگرایی: علم، معرفتی مأخوذ از یافته‌های تجربی


1- تلقی رایج از علم

معرفت علمی معرفتی است اثبات‌شده. نظریه‌های علمی به شیوه‌ای دقیق از یافته‌های تجربی که با مشاهده و آزمایش به دست آمده‌اند، اخذ می‌شوند. علم بر آنچه می‌توان دید و شنید و لمس کرد و امثال اینها بنا شده است. عقاید و سلیقه‌های شخصی و تخیلات ظنی هیچ جایی در علم ندارند. علم آفاقی است. معرفت علمی معرفت قابل اطمینانی است، زیرا به طور آفاقی اثبات شده است. اینگونه اظهارات، گوهر تلقی متداول معاصر از معرفت علمی است که ابتدا در جریان و در نتیجه انقلاب علمی عمومیت یافته است (ص. 13).

تبیین استقراءگرایی سطحی از علم، کوششی است جهت صورت‌بندی این تصویر عامیانه از علم که آن را به دلیل بنای آن بر استدلال استقرائی، استقراءگرایی می‌نامند (ص. 14).


2- استقراءگرایی سطحی

مطابق استقراءگرایی سطحی، علم با مشاهدات آغاز می‌شود. مشاهده‌گر باید دارای اعضای حسی معمولی و سالم باشد و باید آنچه را با توجه به وضعیت مورد مشاهده می‌تواند ببیند، بشنود و ... با امانت‌داری تمام ضبط کند و این عمل باید با ذهنی خالی از پیش‌داوری صورت پذیرد. صدق گزاره‌هایی راجع به چهره‌ای از دنیا را می‌توان به نحوی مستقیم با به‌کارگیری بدون پیش‌داوری حواس مشاهده‌گر توجیه و یا تصدیق نمود. گزاره‌هایی که این‌گونه به دست آمده باشند (گزاره‌های مشاهدتی) اساسی را به وجود می‌آورند که قوانین و نظریه‌ها، که مجموعاً معرفت علمی را می‌سازند، از آن اخذ می‌شوند (ص. 14).

گزاره‌های مشاهدتی را به طول کلی می‌توان به دو دسته تقسیم نمود (ص. 15):

  1. گزاره‌های شخصیه: مانند کاغذ آغشته به لیتموس، پس از فرو رفتن در آن مایع، قرمز شد. این گزاره‌ها مربوط به واقعه‌ای خاص در مکانی مشخص و زمانی معین هستند و صدق آنها با مشاهده دقیق اثبات می‌شود.
  2. گزاره‌های کلیه: مانند اسید، لیتموس را قرمز می‌کند. این گزاره‌ها کلی‌اند، زیرا مدعی بیان خواص یا رفتار بعضی از چهره‌های جهان هستند. این گزاره‌ها به کل حوادث نوع خاصی در تمام مکان‌ها و زمان‌ها اشعار دارند. قوانین و نظریه‌ها، همه تصریحاتی کلی از این نوع هستند.

حال سؤال اینجا است که اگر علم بر مشاهدات بنا شده باشد، چگونه می‌توان از گزاره‌های شخصیه به گزاره‌های کلیه رسید؟ پاسخ استقراءگرایان این است که به شرط رعایت شرایط زیر، می‌توان تعداد محدودی گزاره مشاهدتی شخصی را به قانون جهان‌شمولی تعمیم دهیم (ص. 16):

  • تعداد گزاره‌های مشاهدتی که اساس تعمیم را تشکیل می‌دهند باید زیاد باشد.
  • مشاهدات باید تحت شرایط متنوعی تکرار شوند.
  • هیچ یک از گزاره‌های مشاهدتی نباید با قانون جهان‌شمول مأخوذ معارضه داشته باشند.

استدلال فوق، استدلال استقرائی و فرآیند آن استقراء نامیده می‌شود. مطابق نظر استقراءگرایان سطحی، معرفت علمی به وسیله استقراء، از بنیان مطمئنی که به واسطه مشاهده به دست آمده ساخته می‌شود و هر چه خزانه یافته‌های مشاهدتی افزایش یابد، رشد علم به طور پیوسته و بالنده استمرار خواهد یافت (ص. 17).

تحلیل‌های فوق فقط بخشی از تبیین علم را شامل می‌شود، زیرا یقیناً یکی از خصوصیات عمده علم، قدرت تبیین و پیش‌بینی آن است.


3- منطق و استدلال قیاسی

همین‌که دانشمندی نظریه‌ها و قوانین جهان‌شمولی در اختیار داشته باشد، می‌تواند از آنها نتایج مختلفی اخذ کند که به منزله تبیین و پیش‌بینی به کار او می‌آیند. استدلالی که در این قبیل استنتاجات وجود دارد، استدلال قیاسی نامیده می‌شود. بررسی استدلال قیاسی، معرفت منطقی را تشکیل می‌دهد (ص. 18). بر اساس استدلال قیاسی، اگر مقدمات یک قیاس منطقاً معتبر صحیح باشد، آن وقت نتیجه هم باید صحیح باشد (ص. 19).

نکته‌ای که در اینجا نیاز به تأکید دارد این است که تنها چیزی که منطق می‌تواند در اینجا عرضه کند این است که اگر مقدمات صادق باشند، در آن صورت، نتیجه باید صادق باشد. اما اینکه مقدمات صادقند یا کاذب، مسأله‌ای نیست که بتوان با توسل به منطق به حل آن پرداخت (ص. 19). به عبارت دیگر، قیاس فقط به اخذ گزاره‌هایی از گزاره‌های معلوم دیگر مربوط می‌شود (ص. 20).


4- پیش‌بینی و تبیین از دیدگاه استقراءگرایان

به استدلال زیر توجه کنید:

  1. آب نسبتاً خاصل در دمای صفر درجه سانتیگراد منجمد می‌شود.
  2. رادیاتور ماشین من حاوی آب نسبتاً خالص است.
  3. اگر درجه حرارت از صفر درجه سانتیگراد پایین‌تر برود، آب رادیاتور ماشین من منجمد خواهد شد.

نمونه فوق، نمونه‌ای است از یک استدلال منطقی معتبر برای استنتاج پیش‌بینی 3 از مقدمه 1. اگر 1 و 2 صادق باشند، 3 نیز باید صادق باشد. با این حال، صدق گزاره 1، 2 یا 3 را می‌توان با این قیاس یا قیاس دیگری ثابت کرد. برای استقراءگرایان، منبع صدق، منطق نیست، بلکه تجربه است (ص. 20).

با مرور مثال‌های مختلف می‌توان ادعا کرد که شکل کلی تمام پیش‌بینی‌ها و تبیین‌های علمی به طور خلاصه عبارت است از (ص. 22):

  • قوانین و نظریه‌ها.
  • شرایط اولیه (توصیف وضعیت مورد تحقیق).
  • پیش‌بینی‌ها و تبیین‌ها.


5- جاذبه استقراءگرایی سطحی

تبیین استقراءگرایان سطحی از علم واجد قابلیت‌هایی است. به نظر می‌رسد که جاذبه آن در این نهفته است که تبیینی منظم از بعضی پندارهای رایج مربوط به ماهیت علم، قدرت تبیین و پیش‌بینی، عینیت و اطمینان‌بخشی برتر آن نسبت به اشکال دیگر معرفت عرضه می‌دارد. عینیت علم در تلقی استقراءگرایان از این واقعیت اخذ می‌شود که هم مشاهده و هم استدلال استقرائی، خود عینی هستند (ص. 23). به عبارت دیگر، اطمینان‌بخشی علم از مدعای استقراءگرایان درباره مشاهده و استقراء نتیجه می‌شود. گزاره‌های مشاهدتی که اساس علم را می‌سازند، استوار و اعتمادآمیز هستند زیرا صدقشان را می‌توان با به‌کارگیری مستقیم حاسه‌ها اثبات کرد. به علاوه، اطمینان‌بخشی گزاره‌های مشاهدتی، به شرط فراهم بودن شرایط استقراء مجاز، به قوانین و نظریه‌هایی که مأخوز از آنها هستند سرایت می‌کند (ص. 24).

البته لازم به ذکر است که این شرح از تبیین استقراءگرایان مربوط به شکل افراطی استقراءگرایی است و بسیاری از استقراءگرایان پیشرفته با بعضی ممیزاتی که در اینجا برمشرده شد موافق نخواهند بود (ص. 24).


فصل دوم: مسأله استقراء


1- آیا می‌توان اصل استقراء را توجیه کرد؟

تقریر من از اصل استقراء بدین گونه است: اگر تعداد زیادی الف تحت شرایط بسیار متفاوتی مشاهده شوند، و اگر تمام الف‌های مشاهده‌شده بدون استثنا خاصه ب را داشته باشند، آنگاه تمام الف‌ها خاصه ب را دارا هستند (ص. 25).

با توجه به این ، یک سؤال بدیهی که می‌توان از استقراءگرایان کرد این است که چگونه می‌توان اصل استقراء را توجیه کرد؟ استقراءگرایان برای پاسخ به این سؤال دو رویکرد در اختتیار دارند (ص. 25):

  1. توجیه اصل استقراء با تکیه بر منطق: براهین منطقی معتبر بدین‌گونه مشخص می‌شوند که اگر مقدمه برهان صادق باشد، آنگاه نتیجه باید صادق باشد. براهین قیاسی دارای این خصیصه هستند. اما استنباطات استقرائی این خصیصه را ندارند و از این رو منطقاً استدلال‌های معتبری نیستند (ص. 26).
  2. توجیه اصل استقراء با تکیه بر تجربه: اخذ اصل استقراء از تجربه به این شرح است که مشاهده شده که استقراء در موارد متعددی به کار گرفته شده است و بدین‌سان اصل استقراء ثابت می‌شود.

اما همانگونه که دیوید هیوم در اواسط قرن هجدهم به طور قطعی نشان داد، توجیه فوق به هیچ وجه قابل قبول نیست. این برهان متضمن دور است زیرا خود متوسط به همان استلال استقرائی می‌شود که اعتبار آن نیاز به توجیه دارد:

  • اصل استقراء در موقع م1 موفقیت‌آمیز بود.
  • اصل استقراء در موقع م2 موفقیت‌آمیز بود، و قس علی هذا.
  • اصل استقراء همیشه موفقیت‌آمیز است.

این مشکل توجیه استقراء را در سنت فلسفی، مسأله استقراء می‌نامند (ص. 27). البته علاوه بر دور موجود در توجیه استقراء، نقیصه‌هایی نیز در مورد مفهوم کثرت و تنوع که در این اصل مورد استفاده قرار می‌گیرد مطرح می‌شود (صص. 28 و 29).


2- احتمالات: راهی برای رفع پاره‌ای از انتقادات

برای رفع بعضی از انتقادات بخش قبلی، می‌توان موضع افراطی استقراءگرایان سطحی را به شیوه نسبتاً ساده‌ای تعدیل کرد. برهان موضع تعدیل‌یافته نوعاً به این شکل است که اگرچه نمی‌توان صدق کامل تعمیم‌های حاصل از استقراءهای مجاز را تضمین کرد، این تعمیم‌ها احتمالاً صادق‌اند. بر این اساس، هر چه تعداد مشاهدات تشکیل‌دهنده اساس استقراء بیشتر باشد، و تنوع وضعیت مشاهداتی وسیع‌تر باشد، احتمال اینکه تعمیم‌های مأخوذ صادق باشند بیشتر است (صص. 29 و 30).

اما این صورت‌بندی نیز مسأله استقراء را حل نمی‌کند. حتی اگر بتوان اصل استقراء را در شکل احتمالی آن توجیه کرد، مسائل بیشتری گریبان‌گیر استقراءگرای محتاط‌تر ما می‌شود. این مسائل بیشتر مربوط به مشکلاتی است که هنگام تعیین میزان احتمال قانون یا نظریه‌ای با توجه به قوانین مشخص، با آن مواجه می‌شویم (ص. 30).

راه دیگری که برای حفظ مسلک استقراءگرایی اندیشیده شده است، متضمّن عدم نسبت دادن احتمالات به قوانین و نظریه‌های علمی است. به جای آن، به احتمال صدق هر یک از پیش‌بینی‌ها توجه شده است. طبق این رویکرد، هدف علم، برای مثال، تعیین احتمال طلوب فردای خورشید است و نه تعیین احتمال اینکه خورشید همیشه طلوع خواهد کرد (ص. 31). دو ایراد این تفکر عبارتند از (صص. 31 و 32):

  • این تصور که مقصود از علم، تولید مجموعه‌ای از پیش‌بینی‌ها است، و نه یافتن معرفت به شکل دستگاهی از گزاره‌های کلی، خلاف شهود و وجدانیات عادی ماست.
  • حتی اگر هدف علم را محدود به پیش‌بینی‌ها کنیم، می‌توان استدلال کرد که نظریه‌های علمی، و در نتیجه قضایای کلی، به طور محتوم در تخمین احتمال موفقیت پیش‌بینی‌ها به کار می‌آیند. به عبارت دیگر، هرگاه گزاره‌های جهان‌شمول به نحو مؤثری مورد استفاده قرار گیرند، احتمال درستی پیش‌بینی‌های منفرد صفر خواهد شد.


3- پاسخ‌های ممکن به مسأله استقراء

با توجه به مسأله استقراء و مسائل مربوط به آن، پاسخ‌های چندی را به مسأله استقراء می‌توان داد:

  1. می‌توانیم ابتنای علم بر استقراء و هم برهان هیوم را که استقراء نمی‌تواند با توسل به منطق و تجربه تصدیق شود بپذیریم و نتیجه بگیریم که علم را نمی‌توان به طور عقلانی توجیه کرد.
  2. سست کردن این شرط استقراءگرایان که تمام معارف غیرمنطقی باید از تجربه اخذ شوند، و نیز اقامه براهین دیگری برای توجیه اصل استقراء. با این حال، مسلّم فرض کردن اصل استقراء یا چیزی شبیه آن، قابل قبول نیست.
  3. ابتنای علم بر استقراء را انکار کنیم. اگر بتوان اثبات کرد که علم شامل استقراء نمی‌شود، از مسأله استقراء پرهیز کرده‌ایم. ابطال‌گرایان، به ویژه کارل پاپر این امر را وجهه همت خود قرار داده‌اند.


فصل سوم: اتکای مشاهدات بر نظریه‌ها

از دیدگاه استقراءگرایان سطحی، دو فرض مهم درباره مشاهده وجود دارد (ص. 34):

  • علم با مشاهده آغاز می‌شود.
  • مشاهده اساس وثیقی را فراهم می‌کند که می‌تواند از آن معرفت به دست آورد.

در این فصل، هر دو فرض به شیوه‌های گوناگون نقد شده و رد خواهند شد.


1- تلقی رایج از مشاهده

فرآیند مشاهده متضمن دو نکته اساسی برای استقراءگرایان است (ص. 35):

  1. تا آنجا که خواص جهان خارجی توسط مغز در عمل دیدن ضبط می‌شود، انسان مشاهده‌گر دسترسی کمابیش مستقیمی به خواص آن دارد.
  2. دو مشاهده‌گر عادی که شیء یا منظره واحدی را از یک مکان مورد مشاهده قرار دهند، هر دو همان چیز را خواهند دید.


2- تجارب بصری توسط تصاویر منقوش بر شبکیه تعیین نمی‌شوند

قراین بسیاری نشان می‌دهد که تجربه‌ای که مشاهده‌گران هنگام مشاهده شیء کسب می‌کنند، صرفاً به واسطه اطلاعاتی که به شکل نور به داخل چشم می‌رود تعیین نمی‌گردد. به همین دلیل، دو مشاهده‌گر معمولی که به شیء واحدی از مکان مشترک و تحت شرایط فیزیکی یکسان نظر می‌افکنند، ضرورتاً تجارب بصری همانندی ندارند، حتی اگر تصاویر ایجاد شده بر شبکیه‌هایشان عملاً همانند باشد (ص. 36). به عبار دیگر، آنچه یک مشاهده‌گر می‌بیند تا حدی به تجارب گذشته، معرفت و انتظارات وی بستگی دارد (ص. 37).

پاسخ رایج به این ادعا آن است که مشاهده‌گرانی که به یک منظره و از یک مکان نگاه می‌کنند، یک چیز را می‌بینند، اما تفسیرشان از آنچه می‌بینند متفاوت است (ص. 39). برای روشن شدن این بحث، لازم است که ادعایمان را تحدید کنیم (ص. 40):

  • به طور مسلم ادعا نمی‌کنیم که علت‌های فیزیکی تصاویر منعکس بر شبکیه ما هیچ ارتباطی با آنچه که می‌بینیم ندارند، بلکه این‌ها بخشی از علت آنچه را که می‌بینیم تشکیل می‌دهد. بخش بسیار مهم دیگر از علت،‌توسط وضعیت درونی ذهن یا مغز ما ایجاد می‌شود.
  • آنچه ما تحت شرایط بسیار گوناگون در وضعیت‌های مختلف می‌بینیم، نسبتا ثابت باقی می‌ماند. بستگی آنچه می‌بینیم به حالات ذهن یا مغز ما آنقدر حساس و مستقیم نیست که ارتباط و تفاهم بین انسان‌ها و کاوش‌های علمی را غیرممکن سازد.
  • تمام مثال‌ها در این زمینه بر این معنا که مشاهده‌گران چیز واحدی را می‌بینند دلالت دارد. به عبارت دیگر، این فرض را می‌پذیریم که دنیای واحد یکتای فیزیکی و مستقل از مشاهده‌گران وجود دارد.

بنابر این، می‌توان گفت که مشاهده‌گران مختلف چیز واحدی را می‌بینند، اما نمی‌توان نتیجه گرفت که تجارب ادراکی آنها همانند یکدیگر است (ص. 41).


3- گزاره‌های مشاهدتی در بر دارنده نظریه هستند

مطابق نظر استقراءگرایان از علم، اساس وثیقی که قوانین و نظریه‌های علمی بر آن بنا شده‌اند از گزاره‌های مشاهدتی همگانی ساخته شده است، نه از تجارب خصوصی انفسی یکایک مشاهده‌گران. اما به محض اینکه گزاره‌های مشاهدتی به مثابه بنیاد استوار مزعوم علم مورد تأمل قرار گیرد درخواهیم یافت که بر خلاف ادعای استقراءگرایان، نوعی نظریه باید مقدم بر کلیه گزاره‌های مشاهدتی باشد (ص. 41).

این ادعا درباره مقدم بودن نظریه بر مشاهده خلاف دیدگاه استقراءگرایی است که مطابق آن، معنای بسیاری از مفاهیم اساسی از مشاهده به دست می‌آید. برای مثال، مفهوم ساده قرمز را در نظر می‌گیریم. این دفاع مناسبی از موضع استقراءگرایی نیست که گفته شود اولیا و معلمان هنگام تفهیم مفهوم قرمز به کودکان، اشیاء قرمز را انتخاب می‌کنند. زیرا می‌خواهیم بدانیم که آن مفهوم معنای خود را اول‌بار چگونه به دست آورده است. این ادعا که مفهوم قرمز یا هر مفهوم دیگری از تجربه و نه از جای دیگری اخذ شده باطل است (ص. 43).

تا اینجا تبیین استقراءگرایی سطحی از علم را عمدتاً با این برهان که نظریه‌ها مقدم بر گزاره‌های مشاهدتی هستند نقض کردیم. اکنون به راه دومی که به تضعیف بنای استقراءگرایی می‌انجامد رسیده‌ایم. گزاره‌های مشاهدتی همانقدر خطاپذیرند که نظریه‌های مضمر در آنها، و بنابر این، بنیان کاملاً وثیقی ایجاد نمی‌کنند که نظریه‌های علمی بر آن بنا شوند (ص. 44). دلیل این امر آن است که برای اثبات یک گزاره مشاهدتی، مانند این یک قطعه گچ است، لازم است متوسط به نظریه شویم و هرچه وثاقت بیشتری برای اعتبار آن طلب شود، به همان میزان باید دانش نظری بیشتری به استخدام درآید. این شیوه با آنچه مورد نظر استقراءگرایان است تقابل مستقیم دارد. مطابق نظر آنان، برای اثبات صدق یک گزاره مشاهدتی مناقشه‌خیز به گزاره‌های مشاهدتی مطمئن‌تر و شاید هم به قوانینی که به وسیله استقراء از آنها به دست آمده مراجعه می‌کنیم، نه به نظریه (ص. 45).

به این ترتیب، نقشی که استقراءگرایان به گزاره‌های مشاهدتی در علم نسبت می‌دهند، ناصحیح است (ص. 46).


4- هدایت مشاهده و آزمایش به وسیله نظریه

طبق نظر سطحی‌ترین استقراءگرایان، اساس معرفت علمی با مشاهداتی فراهم می‌آید که مشاهده‌گری بی‌نظر و بی‌غرض انجام می‌دهد. اگر این نظر را موافق ظاهر آن تعبیر کنیم، آن را مهمل و غیرقابل دفاع خواهیم یافت. با مرور مثال‌های مختلف آشکار می‌شود که مشاهدات و آزمایش‌ها به منظور آزمودن یا بهتر فهمیدن نظریه صورت می‌گیرند، و فقط مشاهداتی که برای آن منظور مناسب و مربوط تشخیص داده شوند باید ثبت و ضبط گردند (ص. 47).

پس نظریه‌های خطاپذیر و غیرکاملی که مقوم معرفت علمی هستند ممکن است مشاهده‌گرا را به خطا افکنند، لکن این مسأله باید با تکمیل و وسعت بخشیدن به نظریه‌هایمان چاره‌سازی شود نه با ضبط فهرست بی‌پایانی از مشاهدات بی‌هدف (ص. 48).


5- استقراءگرایی به طور قطعی ابطال نشده است

اتکای مشاهده بر نظریه، که در این فصل مورد نقد قرار گرفت، مسلماً ادعای استقراءگرایان را که علم با مشاهده آغاز می‌شود نقض می‌کند، با این حال، هیچ یک از استقراءگرایان جدید و پیچیده‌تر تمایلی به برگرفتن این صورت سطحی از استقراءگرایی نخواهند داشت. مطابق این موضع تعدیل‌یافته، به سهولت پذیرفته شده که نظریه‌ها از راه‌های مختلف و غالباً به شیوه‌های گوناگونی به دست می‌آیند (ص. 48). اما با وجود این تغییر مواضع، موضع کلی آنها هنوز به دلیل این دقیقه که گزاره‌های مشاهدتی گرانبار از نظریه و در نتیجه خطاپذیرند، در معرض خطر جدی قرار دارد. استقراءگرایان مایلند بین مشاهدات مستقیم، که به گمانشان بنیان وثیقی برای معرفت علمی فراهم می‌آورد و نظریه ها، که توجیه کردنشان منوط است به مقدار تأیید استقرائی که از آن بنیان مشاهدتی تحصیل می‌کنند، تمایز نسبتاً دقیقی قائل شوند (ص. 50).

در کل، اگرچه در این فصل و فصل دوم فلسفه‌های استقراءگرایی علم را قویا مورد نقد قرار دادیم، این براهین، ابطال مطلقاً قطعی آن فلسفه‌ها را موجب نمی‌شود. زیرا بیشتر فلسفه‌های دیگر علم نیز مبتلا به مشکل مشابهی هستند. علت عمده اینکه فکر می‌کنیم استقراءگرایی باید طرد شود این است که در مقایسه با رویکردهای نوتر و رقیب، از پرتوافشانی جدید و چشم‌گیر بر ماهیت علم مستمراً بازمانده است. این همان دقیقه‌ای است که سبب شد ایمره لاکاتوش این برنامه را رو به زوال توصیف کند.


استفاده از این مطلب به شرط ذکر منبع بلامانع است.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۸/۱۴
  • ۵۱۹۶ نمایش
  • محمدرضا زرگر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی