تأملی بر تفاوت مفهومی خط مشی عمومی و استراتژی (Strategy & Public Policy) - بخش دوم
در بخش نخست، موضوع امکان انجام
مقایسه میان دو مفهوم «استراتژی» و «سیاست یا خط مشیِ عمومی» مورد بررسی قرار گرفت
و بر اساس ایده طرح شده، با توجه به متفاوت بودن «بافت» معنایی که این دو مفهوم
در بستر آن شکل گرفته و تکامل یافتهاند چنین نتیجهگیری شد که اساساً انجام
مقایسه مفهومی میان آنها امکانناپذیر بوده و در واقع دچار شدن به یک خطای نظری
است.
حال در این بخش به تببین بیشتر (و نه مقایسه) بافت هر کدام از مفاهیم مذکور میپردازیم. ابتدا در مورد «استراتژی». شرایط زمینهای که منجر به پیدایش مفهوم «استراتژی» شده است از اواخر قرن نوزدهم میلادی قابل تحلیل و بررسی است ولی به طور اجمال ظهور این مفهوم با دو عامل اساسی زیر ارتباطی وثیق و تنگاتنگ دارد.
- بر هم خوردن ارتباط میان میزان «عرضه» و «تقاضا» در بازارهای تولید کالا و خدمات: در اوایل قرن بیستم و تا حدود دهه 1940 میلادی، تقاضا برای محصولات در اغلب صنایع تولیدی بیش از میزان عرضه محصولات بود و به این شکل تولید کنندگان دغدغه و نگرانی جدّی برای فروش محصولات خود نداشتند. (البته این روند استثنائاتی نیز داشته است اما موضوع بحث در این مجال مختصر اشارهای کلّی به سیر تاریخی غالب و حاکم در موضوع مذکور است.) از آنجا که میزان تقاضا بیش از عرضه بود، لاجرم تولید بیشتر نیز فروش و حاشیه سود بیشتر را به همراه داشت و با توجه به تمایل تولید کنندگان به کسب سود حدّاکثری، به تدریج میزان تولیدات افزایش یافت تا اینکه تقریباً تا اوایل دهه 1970 میلادی شاهد برابری نسبی (در مقایسه با نیمه نخست قرن بیستم) در میزان عرضه و تقاضای بازار محصولات هستیم. تحولات بروز یافته در آغاز این دهه به ویژه در ظهور فناوریهای نوین، معادله عرضه و تقاضا را به صورت عکس حالت اولیه در نیمه نخست قرن بیستم تغییر داد؛ به این معنا که میزان عرضه محصولات از تقاضای آنها پیشی گرفت و رفته رفته این فاصله زیادتر شد تا بدان جا که نه تنها مدیران شرکتها و سازمانهای تولیدی به طور جدّی دغدغه فروش محصولات خود را پیدا کردند، بلکه علاوه بر آن، نگرانی اصلیشان از « میزان فروش» به اصلِ «بقا»ی سازمان در اختیارشان تغییر یافت. پیشی گرفتن میزان عرضه بر تقاضای بازار، یعنی شدّت یافتن «رقابت» میان سازمانها و بدیهی است که تشدید رقابت، دشواریِ بقا را به همراه خواهد داشت. بنابراین میتوان تمایز اصلی در نیمه دوم قرن بیستم نسبت به نیمه نخست آن را در شکلگیری دو مقوله «محیط رقابتی» و «محیط متلاطم یا غیر قابل پیشبینی» دانست. «رقابت» به دلیل پیشیگرفتن بسیار میزان عرضه بر تقاضا و «تلاطم» به دلیل ظهور روزافزون فناوریهای نو. مفهوم استراتژی در چنین بافت معنایی تکامل و نضج یافته است.
- اتّخاذ تصمیمات فرماندهان نظامی در جنگ جهانی دوم: ژنرالهای نظامی در طول جنگ جهانی دوم به منظور مقابله با جبهه دشمن، مفهوم «استراتژی» را به شکل گستردهای بکار گرفتند و بیشک بخشی از بار معنایی فعلی این مفهوم که در طول زمان به تدریج تکامل یافته است، مدیون همین عرصه نظامی است. «استراتژی» در کاربرد فرماندهان جنگ، به معنای شیوه آرایش نیروها و نیز ادوات و تجهیزات جنگی در مقابله با دشمن بوده است. اینکه این شیوه چگونه باشد؟ به عنوان مثال تدافعی باشد یا تهاجمی؛ غافلگیرانه باشد یا محتاطانه و ... . آنچه بیشترین قرابت را با محیط متلاطم و رقابتی عصر کسب و کار و تجارت کنونی دارد همین فضای جبهه جنگ است. در جنگ، عملکرد و اقدام بعدی دشمن کاملاً غیر قابل پیشبینی و مبهم است، درست مانند اقدامات رقبا در عرصه تجارت. در جنگ، منابع و تجهیزات نیروهای خودی محدود و در برخی مواقع اندک است، درست مانند منابع سازمانها در بازار رقابتی. در جنگ، از تاکتیکهایی نظیر نفوذ در نیروهای دشمن استفاده میشود، درست مانند برخی جاسوسیهای تجاری در دنیای امروز. در جنگ، نقش فرماندهان و ژنرالهای نظامی بسیار محوری و به نوعی تعیینکننده سرنوشت نبرد است، درست مانند نقش مدیران و رهبران عالی که تعیین مسیر حرکت سازمان را عهدهدار هستند. در جنگ، اشتباهات کوچک اغلب نتایج غیر قابل جبرانی را به همراه خواهد داشت، درست مانند هزینههای گزاف تصمیمات اشتباه و یا بدون محاسبه و دقّت لازم در فضای رقابتی تجارت. در جنگ سرعت تطبیق نیروها با شرایط جغرافیایی و آب و هوایی صحنه نبرد بسیار اهمیت دارد، درست مانند سرعت انطباق (یادگیری) سازمانها با محیط پیرامونشان در عصر کنونی و ... .
و اما در مورد «خط مشی عمومی». بستر معنایی و تاریخیِ تولّد این مفهوم به شکل مدوّن و قابل استناد به نیمه دوم قرن بیستم باز میگردد. زمانی که هارولد لاسول برای نخستین بار سخن از Public Policy Science را به میان آورد و علم خط مشیگذری عمومی را بنیان نهاد. خط مشی عمومی نقطه آغاز و محور کاملاً معینی دارد و آن بروز «مسئله عمومی» است. منظور از واژه Public در اصطلاح Public Problem مسائلی است که مربوط به آحاد مردم جامعه (یا همان شهروندان) میباشد. مسائلی که حوزه تأثیر و فراگیری آن از عدّهای محدود فراتر رفته و حساسیت بخشی از مردم را بر میانگیزاند که میتواند در سطح محلّی (شهرها) و یا ملّی باشد. به عبارت دیگر شالوده «خط مشی عمومی»، بروز «مسائل عمومی» است. شفریتز از صاحبنظران این رشته در کتاب «مقدمهای بر خط مشیگذاری» رویکرد محتوایی را (به جای رویکرد فرآیندی) در بررسی خط مشی انتخاب کرده و خط مشیها را در قالب هشت طبقه متناسب با محتوای مسائلشان تقسیمبندی نموده است. این هشت حوزه عبارتند از: «خط مشیهای اقتصادی- Economic Policy»، « خط مشیهای تعلیم و تربیت-Education Policy»، «خط مشیهای زیستمحیطی- Environmental Policy»، «خط مشیهای رفاه عمومی- Welfare Policy»، «خط مشیهای حقوق مدنی-Civil Rights Policy»، «خط مشیهای دفاع ملی-Foreign and Defense Policy»، «خط مشیهای عدالت جزایی- Criminal Justice Policy» و نهایتاً «خط مشیهای سلامت و بهداشت عمومی- Health Care Policy». البته ذکر این نکته ضروری است که «خط مشیعمومی» زاییده رشته «خط مشیگذاری یا سیاستگذاری عمومی» است که آن هم زاییده رشته «مدیریت دولتی» است و مدیریت دولتی، دانشی است میانرشتهای بین دو رشته «علوم سیاسی» و «مدیریت» و چه بسا علوم سیاسی نقش مهمتر و پررنگتری در ظهور آن داشته باشد. اما مفهوم «استراتژی» مستقیماً از بطن علم «مدیریت» نشأت گرفته است. توجه به این مهم، درک بستر معنایی ظهور «خط مشی عمومی» را تسهیل میکند.
استفاده از این مطلب به شرط ذکر منبع بلامانع است.
- ۹۲/۰۲/۰۵
- ۲۴۱۳ نمایش